سخن نامه

از هر دری سخنی

سخن نامه

از هر دری سخنی

دشت

در نوازش های باد٬ 

 در گل لبخند دهقانان شاد٬ 

در سرود نرم رود٬ 

خون گرم زندگی جوشیده بود. 

نوشخند مهر آب٬ 

آبشار آفتاب٬ 

در صفای دشت من کوشیده بود! 

شبنم آن دشت٬ از پاکیزگی٬ 

گوییا خورشید را نوشیده بود! 

روزگاران گشت و ... گشت: 

داغ بر دل دارم از این سرگذشت٬ 

داغ بر دل دارم از مردان دشت. 

یاد باد آن خوش نوا آواز دهقانان شاد 

یاد باد آن دلنشین آهنگ رود 

یاد باد آن مهربانی های باد 

یاد باد آن روزگاران یاد باد 

دشت با اندوه تلخ خویش تنها مانده است 

زان همه سرسبزی و شور ونشاط 

سنگلاخی سرد بر جا مانده است! 

آسمان از ابر غم پوشیده است 

چشمه سار لاله ها خوشیده است 

جای گندم های سبز 

جای دهقانان شاد 

خارهای جانگزا جوشیده است! 

بانگ بر می دارم از دل: 

خون چکید از شاخ گل٬ باغ و بهاران را چه شد؟ 

دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟ 

سرد و سنگین کوه می گوید جواب:

خاک خون نوشیده است!

فریدون مشیری

نظرات 1 + ارسال نظر
یگانه جمعه 22 مرداد‌ماه سال 1389 ساعت 08:15 ب.ظ

من پشیمان نیستم
من به این تسلیم می اندیشم این تسلیم دردآلود
من صلیب سرنوشتم را
بر فراز تپه های قتلگاه خویش بوسیدم
در خیابان سرد شب
جفت ها با تردید
یکدیگر را ترک می گویند
در خیابان های سرد شب
جز خداحافظ خداحافظ صدایی نیست
من پشیمان نیستم
قلب من گویی در آنسوی زمان جاریست
زندگی قلب مرا تکرار خواهد کرد
و گل قاصد که بر دریاچه های باد می راند
او مرا تکرار خواهد کرد
فروغ فرخ زاد (در خیابانهای سرد شب )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد