سخن نامه

از هر دری سخنی

سخن نامه

از هر دری سخنی

نشنو از نی٬ نی حصیری بی وفاست  

بشنو از دل٬ دل حریم کبریاست 

نی که سوزد خاک و خاکستر شود 

دل که سوزد خانه دلبر شود 


 

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم  

با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد 

کی به انداختن سنگ در آب٬ 

ماه را می شود از خاطره آب گرفت!؟ 


 

  بیچاره سنگی که از دست کودکی رها می شود به سوی قناری٬ 

نمی داند دل کودک را بشکند یا سر قناری را!

 

نظرات 7 + ارسال نظر
میثم سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 01:49 ب.ظ

بیچاره واقعا!!!
دستت درد نکنه قشنگ بود

فاطمه سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 02:07 ب.ظ

دل کودک را بشکند قطعا!بعدشم این کودک باید یه کتک مفصل بخوره که حیوون ازاری یادش بره!

شهره سه‌شنبه 6 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:55 ب.ظ

چقدر خشنی. ولی راست می گی من خودمم وقتی داشتم می نوشتم دقیقا به مامان بچه فکر می کردم.
دعا کنین برام

منصوره چهارشنبه 7 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 09:13 ق.ظ

کی به انداختن سنگ(پیاپی) در آب
ماه را می شود از خاطره ی آب گرفت!
پیاپیش جا افتاده بود استاد..عاشق این تیپ شعرای فاضل نظری ام.

امین پنج‌شنبه 8 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ق.ظ http://hashshash.blogspot.com

منصوره: کلا همه شعرای فاضی خوبه بد نداره

شهره جمعه 9 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 10:15 ق.ظ

مرسی منصوره

رهگذر سه‌شنبه 13 مهر‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ

با یه تیکه ابر خیلی راحت میشه این کارو کرد سنگ لازم نیست............ جنس ابره هم اصلا مهم نیست چی باشه!!!
این شعرو اولین بار حدود 1.5 سال پیش یکی برام نوشت و من فکر کردم شعر چه وسیله خوبی برا انتقال احساسه!!! از یه بچه هم ساده تر بودم .............

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد