سلام
امروز دلم می خواد همه حرفایی که تو دلم مونده بهت بگم. داشتم صفحه های زندگیمو ورق می زم و به تمام اتفاقایی که برام افتاده فکر می کردم. بعضی وقتا فکر می کنم چقدر نامردی می خواستم جلوم بودی و تا می تونستم ازت شکایت می کردم. همیشه بهت افتخار می کنم و دوست دارم بودی تا تحسینت می کردم و بعد سفت سفت بغلت می کردم. بعضی وقتا دلم می خواد یه کم رو شونه هات گریه می کردم و بعد تو اشکام و پاک می کردی و می گفتی چیزی نشده که. بعضی وقتا دلم می خواست با هم قدم می زدیم من از خراب کاریام می گفتم تو هم... خب شاید این جوری بهتر باشه ولی با همه این توصیفات عاشقتم. اگر روزی گذرت به پس کوچه های دلم افتاد...
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون بیایی
در این جا از تمام کسانی که منو در قبول شدن امتحان پر شیفت یاری کردن ممنونم. امین فاطمه٬ منصوره٬ میثم٬ مرضیه٬ کتی و ...
امیدوارم همیشه همین جوری دستتون به خیر باشه.
هر چه از لطف تو بگویم انگار آب در دریا می ریزم...
و یه تشکر مخصوص از امین خان که منو با دکتر فیضی اشنا کردی. به قول خودت اجرت با خانوم فاطمه زهرا.
چرا تو کتت نمیره همش از خودت و خدای خودت بود!همین...زوری وجود نداشت!
همیشه شاد ببینمت...:دی
من بودم
گفتم که بهت...من بعد ۱۰ بار خوندن برند و دو بار امتحان کاراموزی دادن باز ۴-۵ تاشو سر امتحان بلد نبودم! خیلی باهوشی تو!
به جون خودم انقدر که واسه قبول شدن تو خوشحال شدم از قبول شدن خودم ذوق نکردم! موفق باشی عزیز...
مرسی عزیزم. عاشقتم.
به جز وظیفه کاری نکردم. البته اگه کاری کرده باشم. شما بیش از اینا گردن ما حق داری
از منم تشکر کن.............
واسه اولین نوشته ات هیچی ندارم بگم دوست دارم
امین: شکسته نفسی نکن.
افسانه: عزیزم من عاشقتم و متشکرم...D