رویای فردا مایه شادی است٬ اما شادی فردا چیز دیگری است٬ و خوشبختانه هیچ چیز به رویایی که از آن در سر می پروردیم مانند نیست٬ چون هر چیز ارزشی دیگر دارد.
دوست ندارم که به من بگویید: بیا ٬ این شادی را برایت تدارک دیده ام. من تنها شادی های تصادفی را دوست می دارم٬ و آنهایی را که با بانگ من از دل سنگ بیرون می جهد. بدین گونه٬ شادیها هم چون شرابهای تازه ای که در چرخشست سرزیر می کنند٬ تازه و قوی برایمان جاری خواهند شد.
اندره ژید
مایده های زمینی و مایده های تازه
زندگی را دور بزن و انگاه که بر تارک بلندترین قله ها رسیدی٬ لبخند خود را نثار سنگریزه هایی کن که پایت را أزرده اند.
چه عجججججججججججب!از این ورا!

زیبا...
دیدین برگشتم. هه...