-
چه باید کرد!
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 23:54
یکی را دوست می دارم ولی او هرگز نمی داند نگاهش می کنم شاید بخواند از نگاه من که او را دوست می دارم ولی افسوس او هرگز نگاهم را نمی خواند. به برگ گل نوشتم من که او را دوست می دارم ولی افسوس او گل را به زلف کودکی آویخت تا او را بخنداند. هایده٬ معین
-
مرسی که هستی
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 17:39
داشتن یه دوستی که باهاش راحت باشی یک دنیا می ارزه٬ چون بعضی وقتا یه حرفایی هست که حتی به مامانتم! نمی تونی بگی و اگرم به کسی نگی سرنوشت بادکنک رو پیدا می کنی! به هر حال خیلی خوشحالم که چندتا از این دوستا کنارم هستن. حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید هم...
-
جور دیگر باید دید
سهشنبه 22 تیرماه سال 1389 00:19
من یه معلم زبان دارم و خیلی دوسش دارم. انقدر آدم خوبیه. تو بحث هایی که سر کلاس می شه همیشه از یه طرفی به قضیه نگاه می کنه که کفم می بره. خیلی مثبت فکر میکنه و موضوعاتی که برای بحث انتخاب می کنه فوق العاده است. من ازش یاد گرفتم که اگه به کاری که می کنی ایمان و علاقه داشته باشی٬ می تونی دنیای اون کار رو متحول کنی و اگر...
-
در باب تاریخ
دوشنبه 21 تیرماه سال 1389 06:54
نه از مار و نه از کژدم نه از پیمان شکن مردم از این شاهنشه بی دین خلق آزار می ترسم فراوان گفتنی ها هست و باید گفتنش اما چه سازم دور دور دیگر است از دار می ترسم ایرج میرزا
-
تازه وارد
یکشنبه 20 تیرماه سال 1389 09:46
اصلا نمی دونم چرا ولی احساس کردم که وبلاگ نویسی خیلی خوبه! یه جایی که آدم می تونه یه سری حرفاشو بنویسه و نظر آدما و دوستاشو رو بدونه. برای شروع: نه بر اشتری سوارم نه چو خر به زیر بارم نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم غم موجود و پریشانی معدوم ندارم نفسی میزنم آسوده و عمری به سر آرم سعدی