سخن نامه

از هر دری سخنی

سخن نامه

از هر دری سخنی

وحدت

من و تو در گذر تندباد حادثه ها
هزار مرتبه اوج و حضیض ها دیدم
مپوش چشم امید از وطن
که ما زین بیش
به عمر خویش
چه ضد و نقیض ها دیدیم

نگفتمت تنها مرو شب در کمین نشسته
سیمای آن آزاده را غم بر جبین نشسته
نگفتمت با من بیا تا سرزمین خورشید
که رنگ غم بر قامت این سرزمین نشسته
نگفتمت که ظلمت بر جاده ها نشسته
صد پیچ کاروان کش تا شهر ما نشسته
رفتی و به راه مانده ای
در شب سیاه مانده ای

آماده شو ای همسفر که بر خطر بار دگر پا بنهیم
به یکدگر بار دگر دست دل و یگانگی ها بدهیم
کن رها بازوی در بند مرا
پای دربند دماوند مرا
خیز و چیره شو بر خطر
فکر چاره کن همسفر

همت کن و از عزم خود یاری طلب که پشت شب می شکند
که جلوه خورشید ما پلاس شب ز خانه بیرون فکند 

کن رها بازوی در بند مرا
پای دربند دماوند مرا
خیز و چیره شو بر خطر
فکر چاره کن همسفر

چی بگم...

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت 

از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت 

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت 

این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت 

خیام 


 

گویند بهشت و حور عین خواهد بود 

آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود 

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک 

چون عاقبت کار چنین خواهد بود 

خیام

جدایی

وقتی در جاده ای راه می ری٬  تو فکری٬ یهو از پشت یکی میاد و می زنه رو شونت. اول از جا می پری ولی بعد که صورت طرفو می بینی برق چشات از ۲۰ کیلومتری مشخص می شه. اتفاقا داشتی فکر می کردی که اگر دیدیش بهش چی بگی ولی یهو انگار همه حرفا یادت می ره به ته ته پته میوفتی. بعد سوالا یکی یکی یادت میاد و شروع می کنی به پرسیدن. از یه طرف فکر می کنی نکنه خسته شه ولی از طرف دیگه دوست نداری حرفات تموم شه چون اگه تموم شه اون می ره. هی سوال می پرسی و اون هی با حوصله جواب می ده. ولی بلاخره مجبوری تمومش کنی. حالا مجبوری بری. خیلی ناراحتی از این که قراره جدا شی. ولی همیشه آخر هر دیداری جداییه...

اخیرا

مستندها ی بی بی سی واقعا بی نظیرند. به خصوص برای بچه های داروسازی(که حق فنی شون حذف شده) و بچه های پزشکی(به خصوص بچه های ایران که دانشگاهشون منحل و غنیمت هاشون تقسیم شده) ولی اگه می تونید حتما نگاه کنید. 


چه قدر اتفاقات عجیبی در همین مدت کوتاه افتاده. واقعا این ثبات و آرامش به خصوص در بین دانشجویان عزیز خطه سر سبز ایران بسی باعثه افتخار و مباهاته دکتر! دستجردیه که به همه یاد می ده اگه خوب نشد بکشش و اگه نمرد خاکش کن! 

و یه چیز جالب دیگه اگه دیدی کم کم داروخونه ها دارن توسط نسخه پیچ ها اداره می شه٬ مشکل از سازمان نیست که باید سخت گیر تر باشه مشکل از داروسازه که درسایی که خودت بهش یاد دادی بهت خوب تحویل نمی ده! پس بیایم صورت مسئله رو پاک کنیم تا نه دیگه به مردم هزینه بیشتری تحمیل شه! نه ام اینکه دولت خرج اضافی بکنه!  

کاش به جای همه اینا دنبال راه حل می گشتیم.

نازنین

قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود  

ور نه هیچ از دل بیرحم تو تقصیر نبود 

من دیوانه چو زلف تو رها می کردم 

هیچ لایقترم از حلقه زنجیر نبود 

یا رب این آینه حسن چه جوهر دارد  

که درو آه مرا قوت تاثیر نبود 

سر ز حسرت به در میکده ها سر کردم 

چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود 

حافظ