دیوانه ام
من به دنبال نشاط و حالتی مستانه ام//روز و شب در جستجوی سیرتی رندانه ام
تا بفهمم تار و پود عشق را در شهر و ده//مست و بی پروا بدنبال یکی پروانه ام
بس که ضربت خورده ام از آشنایان خودم//آشناترسم کنون، همصحبت بیگانه ام
عاقلی گر مصلحت جویی و ترک عاطفه است//فاش گویم با خرد بیگانه ام دیوانه ام
امن و آسایش ندیدم در میان مغکده//آفرین بر میکده، من چاکر میخانه ام
چون ز هشیاران ندیدم ذره ای فرزانگی//در میان مست ها دنبال یک فرزانه ام
دیده ام بس از مسلمانان و قدّیسان گزند//راهی دیر مغان و عازم بتخانه ام
بایدم رفتن از این شهر و دیار بی تپش//ایستا تا کی درون منزل و کاشانه ام؟
(فانیا) !آزادگی گرچه حقیقت دارنیست//من خراب و کشته ی این خوشترین افسانه ام
افشین نکیسا((فانی))
اسفند 86