سخن نامه

از هر دری سخنی

سخن نامه

از هر دری سخنی

با شیطان هم داستان شدم تا در برابر هیچ آدمی سر تسلیم فرود نیاورم. 

علی  شریعتی 

اینجا کجاست؟

 

رفتم تو جنگل نداشته هام. اوایل خیلی خوش می گذشت ولی هر چی بیشتر اون تو موندم همون قدر تن پرور و بی خیال تر شدم تا جایی که به ذرق و برق اونجا عادت کردم. هر چی بیشتر لذت می بردم٬ اعتیادم بیشتر می شد البته گاهی هم اونقدر تو غم فرو می رفتم که تمام خوشی های اونجا رو فراموش می کردم(شایدم چون این باتلاق باعث می شد که بیشتر از واقعیت ها دور بشم.) تا که واقعیت یه هویی  جلوم سبز شد٬ مثل یه دیوار که سرم خورد بهش. الان گیجم و احساس می کنم توی سرم مثل یه طبل تو خالیه و دیگه مجال فکر کردن نداره! 


 

دستانم را در آتش داغ فرو می برم ٬ 

و پاهایم را در جریان آب سرد کوهستان٬ 

حال چه کسی می داند احوال کمر شکسته ی مرا!

آیا؟

ما محکومیم به اطاعت کردن!

سفید

آخ جون آخ جون

بلاخره امروز بابا برفی یه سری هام به خرابه تهران زد.

خیلی خوب بود. عالی بود.

بسیاری مشعوف شدیم.

خیلی خیلی حال کردم.

مرسی.

دل نوشته

ای پیک راستان خبر یار ما بگو 

احوال گل به بلبل دستان سرا بگو 

آنکس که منع ما ز خرابات می کند 

گو در حضور پیر من این ماجرا بگو 

هر چند ما بدیم تو ما بدان مگیر  

شاهانه ماجرای گناه گدا بگو 

حافظ گرت به مجلس او راه می دهند 

می نوش و ترک زرق ز بهر خدا بگو 


 

دوش با من گفت پنهان کاردانی تیز هوش  

وز شما پنهان نشاید کرد سر می فروش 

گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع 

سخت می گیردد جهان بر مردمان سخت کوش 

 با دل خونین لب خندان بیاور هم چو جام  

نی گرت زخمی رسد آیی چون چنگ اندر خروش 

گوش کن پند ای پسر وز بهر دنیا غم مخور 

گفتمت چون در حدیثی گر توانی داشت گوش 

ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد 

آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش